English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. U آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] U آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
question mark U پرسش نشان
question mark U علامت سوال
question mark U " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
to put a [big] question mark over something U چیزی را نامشخص [نامعلوم ] کردن
injury time U وقت تلف شده
to mark time U در جا زدن
mark time! U !
mark time U فرمان در جا
mark time U در جا زدن در جا قدم رو
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
mark time <idiom> U با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
mark time! U در جا
To kick ones heels. To mark time. U درجا زدن
tournament U مسابقات قهرمانی
tournament U یک دوره مسابقه
tournament U تشکیل مسابقات
tournament U مسابقه
striker U چخماق
non striker U توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
striker U دانش اموز
striker U مهاجم
striker U ساعت زنگی
striker U فوروارد
striker U ضارب
striker U کروکه بازی که نوبت اوست
striker U زننده
striker U چکش ضارب
striker U بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker U توپ زن هنگام دفاع از میله
striker U اعتصاب کننده
tournament casting U مسابقه قلاب اندازی
scrambles tournament U مسابقههای غیررسمی
knock out tournament U تورنمنت حذفی شطرنج
interzonal tournament U تورنمنت انترزونال یا بین قارهای شطرنج
ladder tournament U مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
master tournament U مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
designated tournament U مسابقه بهترین بازیگران
zonal tournament U تورنمنت منطقهای شطرنج
candidates' tournament U تورنمنت نامزدهای قهرمانی شطرنج جهان
challengers' tournament U تورنمنت مدعیان
open tournament U تورنمنت ازاد شطرنج
elimination tournament U مسابقههای حذفی
puts U ترجمه کردن
puts U پرتاب وزنه
puts U مطرح کردن
puts U پرتاب
puts U تعویض کردن انداختن
puts U تقدیم داشتن
puts U منصوب کردن واداشتن
puts U فرض کردن ثبت کردن
puts U ترغیب کردن متصف کردن
puts U بکاربردن
puts U بفعالیت پرداختن
puts U تعبیرکردن عازم کاری شدن
puts U قراردادن تحمیل کردن بر
puts U ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
puts U عذاب دادن
puts U سعی
puts U مستقر
puts U قرار دادن
puts U گذاشتن
puts U قرار دادن داده در پشته
puts U پیش رفتن
puts U ارائه یا توضیح دادن
hung striker U ضارب چاشنی معیوب نارنجک
hunger striker U کسیکهدراعتصابغذاباشد
striker wheel U چرخهضارب
hung striker U چاشنی عمل نکرده نارنجک
hunger-striker U اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
double elimination tournament U مسابقات دو حذفی
round robin (tournament or contest) <idiom> U بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
injury U اسیب خسارت
injury U اسیب
injury U جراحت
injury U خسارت
injury U صدمه
injury U جرح
injury U زخم
injury U لطمه
injury U تخطی تجاوز
injury U اذیت
to be out of action [because of injury] U غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
whiplash injury U آسیبدیدگیگردندراثرضربه
head injury U اسیب سر
brain injury U اسیب مغزی
civil injury U خسارت مدنی
civil injury U اضرار مدنی
birth injury U اسیب تولد
there must be no injury loss in islam U لاضرر و لاضرار فی الاسلام
tympanic membrane injury U آسیب دیدگی پرده گوش
repetitive strain injury U دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
bench by a back injury U خارج شدن از مسابقه وزنه برداری به علت اسیب دیدگی
add insult to the injury <idiom> U [بدتر کردن یک وضعیت نامناسب]
add insult to the injury <idiom> U [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
as if to add insult to injury <idiom> U با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
To make amends to someone for an injury. U وقت از دست رفته جبران کردن
add insult to the injury <idiom> U نمک رو زخم پاشیدن
repetitive stress injury U دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
repetitive stress injury U اسیب ناشی از فشار تکراری
to die from an injury [a wound] U به علت آسیب دیدگی [زخمی] مردن
attempting to inflict injury U شروع به ایراد جرح
question U سوال
to have a question for somebody U از کسی سئوالی داشتن
this very question U دقیقا همین پرسش
question U پرسش
I have a question. U من یک سئوال دارم.
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to ask somebody a question U ازکسی سئوالی کردن
that is not the question U موضوع این نیست
that is not of the question U این خارج ازموضوع است
there is no question but that. U شکی نیست که) .00000
in question U موردبحث
in question U موضوع بحث
Might I ask a question? U اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
question U استفهام مسئله
question U موضوع
question U پرسیدن تحقیق کردن
without question U بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
to p any one with question U کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
That's out of the question. U این غیرممکن است که عملی بشود.
out of question U خارج از موضوع
out of the question <idiom> U غیرممکن
beside the question U پرت
beside the question U خارج از موضوع
to p any one with question U کسی را سوال پیچ کردن
question U مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
question U تردید کردن در
to ask somebody a question U از کسی سئوالی پرسیدن
question U تردید پرسش
question U تحقیق کردن از
question-master U فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
question tag U جملاتپرسشتفکیدی
raise a question U مطرح کردن سوال
This question is not at issue. U بحث روی این موضوع نیست.
cross question U استنطاق
it is a question of money U پول است
trick question U سوالیکهجوابآننادرستاست
it is a question of money U موضوع بسته به
cross question U بازجویی
cross question U سئوال بطریق استنطاق
it is a question of money U موضوع پول است
sides of the question U اطراف موضوع
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
the tax in question U مالیات موضوع بحث
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
i asked him a question U پرسشی از او کردم
pose a question U سوال مطرح کردن
I don't think there's any question about it. U من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
essay question U سوال انشایی
There are two sides to every question . <proverb> U هر مساله ای دو جنبه دارد.
call in question U تردید کردن در
open to question <adj.> U مورد شک
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
to beg the question U نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
open to question <adj.> U مشکوک
the year in question U سالی که مورد بحث است
i asked him a question U چیزی ازاو پرسیدم
i asked him a question U سئوالی از اوپرسیدم
to call in question U تردیدکردن در
the goods in question U کالای موردبحث
Answer me this question. U جواب این سؤالم را بده
oblique question U پرسش غیرمستقیم
indirect question U پرسش غیرمستقیم
That is a separate question. U این جدا از موضوع بحث ما است.
His honest is beyond question. U دردرستی اوحرفی نیست
That is a separate question. U این یک موضوع جدایی است.
leading question U سوال تلقینی
leading question U پرسش راهنمایی کننده
the German question U مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
to beg the question U در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
to beg the question U طفره رفتن از پرسشی
buring question U مسئله هیجان اور
question marks U علامت سوال
question answer U صف بستن
question answer U در صف گذاشتن
to pose a question to any one U پرسیدن
question in dispute U موضوع متنازع فیه
question in dispute U مسئله متنازع فیه
question answer U صف
to pose a question to any one U ازکسی سئوالی
cross-question U بدقت جویاشدن از
cross-question U استنطاق کردن
to pop the question U پیشنهاد عروسی کردن
previous question U موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
the eastern question U مسئله خاور
question marks U " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question answer U سئوال- جواب
put the question U مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
put to the question U برای گرفتن اعتراف زجر دادن
question marks U پرسش نشان
To bring up a topic(question). U سؤالی را پیش کشیدن
open ended question U پرسش باز پاسخ
To raise a question . To bring up a matter . U موضوعی رامطرح کردن
I foud myself in opposition to my friends on this question . U در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
mark down U کاهش قیمت
mark U ارزه
mark U نمره
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com